مناجات
الهی ! تو دوست می داری که من تو را دوست دارم ، با آنکه بی نیازی از من . پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری بااین همه احتیاج که به تو دارم ؟
الهی ! من غریبم و ذکر تو غریب و من با ذکر تو الفت گرفته ام زیرا که غریب با غریب الفت گیرد .
الهی ! شیرینترین عطاها در دل من رجای توست و خوشترین سخنان بر زبان من ثنای توست و دوست ترین هنگام بر من وقت لقای توست .
الهی ! مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم . اکنون کار با فضل تو افتاد .
الهی ! اگر فردا مرا گویی چه آوردی ؟ گویم : خداوند ا! از زندان موی بالیده و جامه شوخگن و عالمی از اندوه و خجلت برهم بسته چه توان آورد ؟ مرا بشوی و خلعتی فرست و مپرس